بار الها
در این شب عریان از ستاره ها گوش گن به زمزمه هایم که امشب تنها بهانه ام برای شروع این است
من بنده ی تو در انتهای دنیا ایستاده ام و می نگرم بر لحظه هایم که چطور پناه خویش نکردم
وبی پروا و بی نگاه از کنارشان عبور کردم
و وای بر من که هنوز به بهانه ی بودن به تماشایشان ایستاده ام
مهربانا
بر من رحم کن زمانی را که لحظه ها از من دل می برند و دیگر باران هم مرا یاد نمی کند
بر من رحم کن زمانی را که فریاد بر می اورم و هیچ کس را جز تو در کنار خویش نمی بینم
بر من رحم کن زمانی که اشک ها مرا یاد می کنند
بر من رحم کن آن زمان که نگاهم در خوابها کمرنگ شود و جز زمزمه ی خواهش هیچ کس از من
هیچ نمی شنود
و بر من رحم کن آن زمانی را که خاک نیز من را از یاد می برد
بر لحظه هایم رحم کن
بر لحظه ای که دلی را شکستم ونگریستم
بر لحظه ای که بر حقی سکوت کردم و فریادی نشنیدم
بر لحظه ای که مرا می دیدی اما تو را نمی دیدم
بر لحظه ای که نفس مرا ربود ومن غافل بودم
ای ترنم رحمت
چه بگویم که خود گفته ای بازگشت همه ی ما به سوی توست
به احترام بازگشتم به سوی تو دقیقه ای را سکوت میکنم
و اینک زمزمه ام با توست
آری با تویی که با صدایت سکوت مرا می خوانی
من را حلال کن که شاید فردا را من نباشم
جای من سنگ باشد خاک باشد
لحظه های آه باشد
بخششت حسرتم باشد
نیکادل(نیکادل)