سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری به نام نیکادل

بنگر بر دل من چهارشنبه 87/1/14 ساعت 1:3 صبح

 

 

تا نیافتاده به پای احساس

تا به دنبال سکوت نشکسته  

بگذر

بگذر از فریاد 

 به غمی راضی شو

بنگر بر دریا

که چه شد ؟  

سنگی شد

شاخه ها خشکیدند

نیمه ات بی جان است

طاقت اشک فقط یک راز است

در صدای باران کودکی بی تاب است

قاصدک می خواند

آن شبی را که همه میدانند

یک حصار

یک زندان  

ای فدای احساس

ای که آغوش تو امن

من به قانون قسم محتاجم

وبه چشمان ترم محکومم

من به چنگال قفس میمیرم

تو چه کردی با من

پیش آن گرک زمان

تو رهایم کردی

وپس از راه فرار

 تو غزال بی وفایم کردی

تو غربیم خواندی

وسپردی مرا برباران

و قضاوت کردی در دل خویش

و توای خواب مغرور وفا

ای که یاد تو در چشم کبوتر جاریست

جایت اینجا خالیست

در عبور قلبم

رد پایت زخمیست

ای نگاهت نیلی

میسپارم تورا در یادم

باورش سخت است؟نه ؟

دست خطی بنویس بر عکسم

بنویس کو..کجاست دلبر تنهایی من

تاکه پاسخ شنوی

از دیوار

بنگر بر دل من

 یادگارش اینجاست

<< من به جرم عشقی  که هوس می خوانند

به فراموشی آغوش دلم محکومم 

اعتراضش را به خدا خواهم کرد >>   

نیکادل


نوشته شده توسط: نیکادل


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
62147


:: بازدیدهای امروز ::
5


:: بازدیدهای دیروز ::
8



:: درباره من ::

دختری به نام نیکادل

نیکادل
حقوق مادی و معنوی مطالب و اشعار ثبت شده متعلق به صاحب وبلاگ بوده و هر گونه استفاده از آن بدون اطلاع صاحب وبلاگ پیگرد قانونی دارد با تشکر نیکادل

:: لینک به وبلاگ ::

دختری به نام نیکادل


:: پیوندهای روزانه::

طلبه ای طالب یار [162]
ماء طهور [193]
[آرشیو(2)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نیکادل[3] . نیکادل . آقا . امام زمان . تولد . کربلا .


:: آرشیو ::

درد و دل گذشته



:: لوگوی دوستان من ::



:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو